زن

زن زائده دور مهبل را گویند. شیئی است که یکی از انگشت صفرم پای چپ کسی از بهر آزار او اختراع کرد. (حِذْرِ نهانش) تاریخ ثبت این اختراع ۳۷۶۰ پیش از میلاد است. (تقویم emacs) نام مدل اولیهٔ این اختراع حلوا بود (روایات متواتر) و دلیل این نامگذاری بر ۵۰٪ جمعیت روی زمین مبرهن است. عدهای اختراع از انگشت پا را درست ندانستهاند و معتقدند که نخستین زن همراه با دومین مرد مثل کالباس از زمین رُستند. نام این نخستین جفت را ناشی و ناشیانه آوردهاند و الحق با مسماست چرا که ایشان از روی ناشیگری چند تن از فرزندان خود را خوردند. (بیخدهشن ۸۱ و ۸۲)
آنچه زن را از دیگر اشیای پیرامون خود متمایز میسازد حفرهایست نه چندان عمیق با آب و هوای مدیترانهای که در وصف آن شاعران و نویسندگان بسیاری در ژانر پورنو بسیار سرودهاند از جمله وحشی بافقی (شاعر قرن ۲ پس از میلاد): «چاه زنخدان یار گرچه وسیع و گشاد --در طلب بوی او در بنمودیم باد»
زن از جمله اختراعاتیاست که همواره سر سودمندی آن بحث و مناقشه بودهاست. عدهای زن را بهترین اختراع میدانند و کارشان بدانجا کشیدهاست که حرصی عجیب نسبت به جمعآوری این اشیاء دارند و آنها را در موزههایی نگهداری میکنند که به آن خرّمسرا میگویند یعنی خانهٔ خرم. ولی به خاطر فزونی فسفسترون در خونشان و نیز حالت روانی غریبی که به آن غیرت میگویند درب خرمسرای را قفل میزنند و خواجگان بر آن میگمارند و اجازهٔ بازدید از موزه را به اغیار نمیدهند. (الف لیله و لیلتان)
در کتاب عجایبالمخلوقات از ارسطاطلیس نقل شدهاست که زنان ملکالموتند.(ص ۹۶) عدهای این عبارت را چنین معنی کردهاند:« زنان پادشاه موی تو هستند» و این ترجمه مستلزم آن است که «ال» را نشانه معرفه دانند. اما عربیدانان این را غلط دانستهاند و گفتهاند «مو» از آنجا که مضاف است ال نمیگیرد و این عبارت را چنین معنی کردهاند: «زنان مُلْکِ اَلَموت هستند.». و حق این است که این دومی اصلح است به دو دلیل. نخستینش ذکر شد و دودیگر اینکه الموت نام قلعهای است. و در ایران قلعه را با زن قرابتیاست و این در نامهایی چون قلعهدختر هویداست خاصه آنکه گاه فتح قلعه را مجاز از چیز دیگری میگیرند.
محتویات
خواص شیمیایی[ویرایش]
عنصر زن (Za)؛ این عنصر در طبیعت کمتر بهحالت آزاد یافت میشود و بیشتر بهصورت ترکیباتی همچون نیترات تکبر، کلرید ناز، و سولفات خودپسندی موجود است. نوعی از ترکیبات آلی آن در اروپا و آمریکا و نوع اسیدی آن در پاساژهای علیآباد یافت میشود. انواع بسیاری از این عنصر نیز خاصیت شوهرآزاری دارند. و برخی نیز با عنصر همتای خود (شوهر) پیوندهای یکطرفه برقرار مینمایند.
گفته میشود که این عنصر میل ترکیبی شدیدی با عنصر طلا دارد و تحت هر شرایطی سریعاً به آن واکنشهای یکطرفهی شدیدی نشان داده و پیوندهای بسیار محکم جدانشدنی با طلا تشکیل میدهد.
برای تهیهی این عنصر باید مقداری اسید اسکناس را با نیتروبنز 12 ظرفیتی (12 سیلندری) را با هم ترکیب کرده تا از ظرف واکنش مقداری سوالفات عشق و کلرید ناز بهصورت گاز از محیط متساعد گردد در این واکنش از زبان چربونرم نیز میتوان بهعنوان کاتالیزور استفاده نمود.
هر گاه این عنصر را در یک ظرف دربسته مانند اتاق قرار داده و به آن مقداری نیترات مشتولگد اضافه کنیم از آن مقداری انرژی بهصورت جیغوداد آزاد شده و محصول بهدست آمده بهصورت غیرفعال در گوشهای از اتاق رسوب میکند.
زنان و پسران[ویرایش]
زن به همراه شراب، دود، و قمار از عوامل پیری زودرس است. لذا عدهای از روی حب دنیا و تعلق به آن و آرزوی دراز زیستن از زن اجتناب کرده و به سراغ پسران میروند و خود را صاحبنظر مینامند. شیخ سعدی در این باره میگوید:
«گروهی نشینند خوش با پسر / که ما پاکبازیم و صاحبنظر» (بوستان سعدی)
باید دانست که اصولاً رقیب اصلی زنان در طول تاریخ پسران و مغبچگان بیریش بودهاند لیکن سردمداران نهضت زنان این مهم را در نیافته و نوک تیز حملات خود را متوجه مردان باریش کردهاند. بیت زیر از سعدی به روشنی بحث کمک میکند.
«دختران طبع را یعنی سخن با این جمال / آبرویی نیست پیش آن زیبا پسر»
چون پسران را ریش بر صورت روید از چشم مردان افتند و زنان از ذلت عدو شاد گردند و از این رو ریش را بهترین نعمتی دانند که آفریدگار خلق کردهاست. (برای توضیحات بیشتر رجوع کنید به ریشنامهٔ عبید زاکانی)
زنان و زنان[ویرایش]
همانطور که مردان را به زنان رغبتیاست زنان را نیز به مردان کششیاست. لیک برخی از کژطبعان (از هر دو طایفه) راه خطا رفته و همجنس خویش میجویند. در فقه اسلامی درآمیزِی زنان را مساحقه گویند. علمای علم روانشناسی با استفاده از علمالاساطیر این رفتار را توجیه کردهاند. توضیح آنکه در اساطیر یونان آمدهاست آدمیان نخست دایرهشکل بودند با نیرویی زیاد. خدایان از ایشان بترسیدند دوایر را هریک را دو نیمه کردند و از آن تاریخ هر نیمه نیمهٔ دیگر را جوید. لیکن چون زنان و مردان هردو نیمدایره هستند گاه نیمدایرههای زن به هم آمیزند و نیمدایرههای مرد به هم. و این با علم هندسه نیز قابل اثبات است.
ریشهشناسی واژه[ویرایش]
علمای فقهاللغة و دیگر علمایی که از فقهاللغة هیچ چیز نمیدانند و آن را فغحاللغط مینویسند [و میخوانند] پیرامون ریشهٔ واژه اجماع دارند. از نظر آنها زن بن مضارع از مصدر «زدن» است. چونکه هروقت این موجود دیده میشود از آسمان ندایی به گوش میرسد که «بزن». اما بر سر تفسیر این بانگ آسمانی اختلاف هست. عدهای که به آنها مرتجع و بنیادگرا میگویند میگویند منظور از «بزن» این است که «زن را بزن». از نظر آنها مردی مرد است که دست بزن [در بعضی تفاسیر «به زن»] داشته باشد. گروه دوم که به آنها روشنفکراصلاحطلب میگویند این تفسیر را غلط میدانند. از نظر ایشان به خاطر اینکه فرصت کم است و عقل بشر هم به اندازهٔ کافی رشد کرده است ندای آسمانی به گفتن «بزن» قناعت میکند وگرنه کاملش این است که «بهش دست بزن». گروهی سومی هم هستند که بین دو گروه مذکور قرار دارند. ایشان هر جا لازم باشد ژست گروه اول را میگیرند و هر جا لازم باشد ژست گروه دوم را. ایشان میگویند ما حق نداریم از خودمان حرف دربیاوریم. اگر قرار بود گفته شودکه «بهش دست بزن» گفته میشد «بهش دست بزن». از طرفی به خاطر قدرت گرفتن زنان اگر آدم ایشان را بزند ممکن است از جای دیگری یا همانجا بخورد یا اگر نخورد عدهای بیکار که بلندگوهای خیلی گندهای دارند سریش شوند و آبروی ـــــ را ببرند. بنابراین اگر زدنی در کار باشد باید در خفا باشد. اما در ملأ عام تفسیر ندای مذکور این است که زن که دیدید پناه جویید و چیز دیگری بزنید.
زنان ایرانی[ویرایش]
فلسفه ی زن ایرانی اینه که : "من میدهم پس هستم"
منابع[ویرایش]
- مجموعه اراجیف و چرندیات پورفسول بامشاد
- «حِضْرِ نهانش». شمارات (جزوهٔ مقدس)
- calendar در نرمافزار emacs
- محمد ابن محمود همدانی، عجایبنامه. ویرایش متن از جعفر مدرس صادقی. تهران: نشر مرکز ۱۳۷۵. ISBN964-305-216-8
- سعدی. بوستان
- سعدی. غزلیات
- فرنبق دادگی، بیخدهشن. ترجمه مهرداد پاییز. چاپ دوم انتشارات توس تهران: نشر توس ۱۳۸۰.ISBN964-315-292-8
- کتاب هزار و دو شب (لف لیله و لیلتان)
جستارهای بی ربط[ویرایش]
رده راسته داران بند سر و صورت
جستار واباز[ویرایش]